ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

26/8/92

سلام خانوم گلی .چهارشنبه هفته پیش تاسوعا و پنج شنبه هم عاشورا بود. مامان سارا هم از بیمارستان مرخص شده بود و به خاطر آلودگی هو ا مهد های کودک تعطیل بود. روز یکشنبه من مجبور شدم مرخصی بگیرم تا پیش شما باشم. روز دوشنبه به خاطر مراسم عزاداری مهد بازبود و شما رو به مهد بردم و قرار شد بابا هم که همون روز از ماموریت برمیگشت دنبالت بیاد و شما رو بگیره. با با هم از ماموریت برای شما یک سری وسایل پزشکی سوغاتی آورده بود. و اونها رو به خاله مرجان داد تا باعنوان فرشته مهربون به شما جایزه بده. و بعد هم با بابا به دنبال من اومدید که مارو هم به خاطر آلودگی هوا زود تعطیل میکردند.و ما شما رو به خونه مامان سار بردیم و اونجا باپارسا و هستی کلی بازی کردید و کلی ...
26 آبان 1392

15/8/92

سلام عسلکم. این روزها ما با مشکلات زیادی مواجه میشویم . نمی دونم خدا داره ما رو آزمایش میکنه یا دلیل دیگری دارد.عزیزم هدفم از نوشتن این اتفاقات ناراحت کردن شما یا بیان خاطرات تلخ نیست. هدفم اینه که بدونی درزندگی هرکسی ممکن است مشکلات زیادی به وجود بیاد . و آدمی باید دربرابر همشون مقاومت و ایستادگی بکنه و نشکنه. نمی خوام بگم که من خیلی آدم محکمی هستم و در برابر همه مشکلات استوار ایستادم. نه من هم خیلی مواقع پیش اومده که زانو خم کردم ولی بالاخره با کمک بابا و اطرافیان و دوستان خوب موفق شدم که خودم رو جمع و جور کنم و محکم بایستم. عزیزم ولی شما سعی کن که آدم محکمی باشی. خانومی مامان سارا به دلیل ضعف بدنیش به دکتر مراجعه کرد و بعد از انجام آزما...
15 آبان 1392

2/8/92

 سلام خانوم شیطونه . عیدت مبارک. عزیزم خیلی شیطون شدی و پدر من و بابا رو درآوردی. مخصوصا روزهایی که خونه ایم ازصبح دو تایی داریم میدویم تا خرابکاری ها و ریخت وپاش های شما رو جمع و جور کنیم. . یکی از نمونه های شیطنت شما خط خطی کردن پارکت ها و دیوارها با پاستلت است که من رو به مرز جنون رسونده . چون از این طرف تمیز میکنم و شما از اونطرف خط خطی میکنی. الان هم که بعد از تمیز کردن خونه و پارگت ها خواستم نفس راحتی بکشم،دیدم پارکت پذیرایی رو خط خطی میکنی و زدم زیر گریه(البته الکی)و شما تا گریه من رو دیدی سریع دویدی و گفتی بیا بغلم .بیا بغلم.الان هم بابا داره خرابکاری های شما در بالکن رو تمیز میکنه.
2 آبان 1392

1/8/92

سلام عسلم. یک هفته است که داری به کلاس زبان میری. خیلی خوب یاد میگیری و کلمه های انگلیسی رو خوب استفاده میکنی. من که دارم کیف میکنم. ولی نمیدونم که با علاقه به کلاس میری یا ناراحتی. چون هیچ وقت نمیتونم ازت اطلاعات درستی بگیرم ولی خیلی خسته میشی.الان با خودم در تقابلم که بری کلاس یا نه.
1 آبان 1392
1